جدول جو
جدول جو

معنی ترانه گوی - جستجوی لغت در جدول جو

ترانه گوی
(اَ خَ)
ترانه ساز. نغمه پرداز. سرودگوی
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از یگانه گوی
تصویر یگانه گوی
شخص موحد، خداپرست و قائل به توحید
فرهنگ فارسی عمید
ترانه ساز. تصنیف ساز. تصنیف سرای. زاجل. زجّال. وشّاح. موشح
لغت نامه دهخدا
(دَ / دِ)
افسانه گوی. قصه گوی. فسانه پرداز:
درهم آمیختیم خنداخند
من و چون من فسانه گویی چند.
نظامی
لغت نامه دهخدا
(پَ / پِ نَ / نِ خوَرْ / خُرْ)
کرانه جوینده. گوشه گیر. دوری گزین:
ای تن به کرانه ای برون شو
زیرا که خرد کرانه جوی است.
حمیدالدین بلخی.
رجوع به کرانه جستن و کرانه گرفتن شود
لغت نامه دهخدا
(اَقْ وا)
نو گوینده. نو سراینده، مجازاً، تازه سخن. نوپرداز. نیکوگفتار. نغزسخن (و جمع آن تازه گویان آید) :
بساز لب تازه گویان زند
ره نغمۀ آبدار سخن.
طغرا (از آنندراج)
لغت نامه دهخدا
تصویری از حراره گوی
تصویر حراره گوی
ترانه ساز تصنیف ساز تصنیف سرای
فرهنگ لغت هوشیار
گوساله ی تازه زاییده شده
فرهنگ گویش مازندرانی